چرا در آینده ایران نظر به پادشاهی باید انداخت؟ ودرکنارهم وهمفکربودن گروهای اپوزسیون




چرا در آینده ایران نظر به پادشاهی باید انداخت؟ ودرکنارهم وهمفکربودن گروهای اپوزسیون.

با درود و عرض ادب و احترام خدمت همه دوستان گرامیم اینبار میخواهم برسی کوچکی در مورد

اینده ایران داشته باشم. و نقش اپوزسیون در اینده ایران البته کوتاه .

چرا باید دراینده ایران نظر به پادشاهی انداخت؟خوب بنظر بنده ایران سابقه چند هزار ساله پادشاهی

دارد و مهمترین چیزی که باید گفت بخاطر اینکه ایران عزیزمون از چند قومیتی تشکیل شده نمونه

( لر . کرد . بلوچ . گیلک . لک . پارس . ترک زبان . عرب زبان و...) که اکثر این اقوام از دیرباز

تشکیل دهنده ایران عزیز میباشد مثلا ازدیر باز لر . لک و کرد از اقوامی هستند که سابقه چندین

هزارساله تشکیل ساخت ایران میباشد .و جالب اینکه این اقوام با سادگی و دل در گرو ایران همیشه

برای حفظ تمامیت ارضی با بیگانگان مبارزه کرده ومصیبتها کشیده وبرای حفظ کشوراز جان و مال

خود گذشته و حاکمان وقت همیشه با بی رحمی و شقاوت تمام با این اقوام بر خورد کرده اند و در

تمام طول تاریخ همیشه دستخوش بیرحمیها و کشتار این اقوام بوده تنها دورانی که از 1400 سال

قبل تا حال جز دوران کوتاه پهلوی که داشت نام و نشانی برای خود کسب میکرد همیشه دستخوش

مصیبتها شده . خوب به نظر بنده تنها پادشاه میتواند این اقوام را همفکر و همراه کند . ایران عزیز

از اقوام مختلفی پدیدار شده اما خوبه تنها یک ملیت دارد .خوب تنها پادشاه میتواند اقوام ترک زبان

عرب زبان لک و لر و کرد را همفکر کند یک راس مقتدر است که پادشاه مینامند معنی پادشاه از دو

حرف تشکیل شده (پاد. یعنی نگهبان)(شاه یعنی مملکت) پس پادشاه نگهدارنده هویت ملی و نگهبان

کشور است . ایران عزیز بخاطر این همه سرمایه زیر و رو زمینی و طبیعی که دارد میتواند کشور

مقتدر و قدرتمندی باشد اگر مردم همواره به پادشاه کشور که جان و مال خود را برای حفظ کشور

میگزارد باید اعتماد کامل را داشته باشند تا کشور را به سمتی کاملا درست ببرد .این باید همه اقوام

واقعا به پادشاه اعتماد کامل داشته باشند و خود را از بند تبلیغات بیگانگان بخصوص انگلیس و

روسیه ارتجاع سرخ و سیاه برهانند و ان چیزیکه هست را بیندیشند و انجام بدهند . هرگز نباید با

تبلیغات پشت پا بزنند به تمام فرهنگ و هویت کشور اگر ایران در 34 سال قبل این را میدانستند و

گرفتار تبلیغات نمیشدند ایران امروز همپای ژاپن و امریکا بود ولی چه میشود کرد به این که هنوز

گرفتار تبلیغت هستیم؟ از چزچیل پرسیدند که چطور میشود سیاست شما بر دنیا حکم میراند ولی در

کشور انگلیس هیچ تاثیری ندارد چرچیل جواب داد که در کشور انگلیس روزی بیش از3000هزار

کتاب نشر میشود و نمیشود بر ادمهای دانا و تحصیل کرده حکم راند اما در کشورهای بیسواد و

فقر فرهنگی میشود براحت استفاده کرد . شوربختانه امروز میبینیم که بجای اینکه با هم باشیم و

با دشمن بجنگیم و به خود بقبولانیم که دشمن منو تو یکی است و ان جمهوری اسلامیست اما اون

را به حال خود گذاشتیم و یقه همدیگر رو گرفتیم واین است که 34 سال است جمهوری اسلامی داره

داره راحت همه جوانها و روشنفکران را از میان بر میدارد و منو شما هنوز داریم با خود میجنگیم

و جالب این است که هنوز گروهایی هستند که میگویند مثلا باید شاهزاده شهریار رضا پهلوی باید

پاسخگوی کارهای پدرش باشد این در کجای دنیا سابقه داشته یا دارد؟ ما میدانیم نقش احزابی که با

خمینی دست دردست هم بودند و مثلا با هم اتحاد داشتند برای ویران کردن ایران و به بردگی کشیدن

ایرانی چه سهمی داشتند ولی امروز دم از ازادی میزنندوهیچ جوابگوی اعمال خود نبوده بلکه دارن

دارند چوب لای چرخ دیگران میگزارند . ما اگر به فکر ازادی ایران نباشیم مانند نرده بانی است که

دقیق برای به بالا رسیدن سطح زمین است و چند گروه درون جاله ای هستند و برای اینکه به سطح

زمین برسند ان نرده بان را بین خود تقسیم و بریده اند و هیچکدوم دستشون به سطح بالا نمیرسد

و این درد مشترک است . ما در ازادی کشورمون باید یکی باشیم و در رای خود و افکار دو تا هر

کس میتواند رای خود داشته باشد . در امریکا رئیس جمهورانی بودند که همواره به درد سر وضرر

کشور قدم بر داشتند ولی ایا مردم نامی از انها میبرند؟ چون رئیس جمهورشون بوده هیچ امریکایی

نامی از زشتی نمیبرد چون روزگاری رئیس جمهور کشورش بوده .ما هم باید به این فرهنگ برسیم

تا بتوانیم ایران را مقتدر با ثبات و اباد سازیم این تنها چاره است .برای ازادی ایران نا خواسته باید

یکی شد انهایی که خود را جدا کنند مطمئنن حذف میشوند. اپوزسیون باید فکر درستی برای همفکر

کردن همه گروهها بکند تا از این مخمصه بیرون اییم وگرنه اش همان اش و کاسه همان کاسه این

قانونه مبارزه است باید فکری درست در این رابطه کرد . ***( خداوند نگهدار ایران باد )***


( نگارنده شیرزاد صفری )