نقش رضا شاه در کودتاه(1299) و ایا لازم به کودتاه بوده یا خیر***




نقش رضا شاه در کودتاه(1299) و ایا لازم به کودتاه بوده یا خیر



من با تحقیقی که شخصا کردم در یافتم که در دوران مختلف هر گاه ایران رو به تجزیه یا ویرانی کامل میرسید
یک شیرمرد ایرانی میهن پرست پیدا میشده و ایران را از سقوط و تجزیه نجات میداده و کاملا در کودتاه(
1299همین حالت رو میتوانم براتون بازگو کنم.
در ان هنگام کارهای مملکت بکلی از هم گسیخته و کشورما شبیه نیمه مستعمره بود قدرت سیاسی و نظامی
انگلیس بر ایران چیرگی داشت اذربایجان دستخوش تجاوزات سمیتقوبود*قسمت عمده گیلان را بلشویکها بنام
حکومت مستقل در اختیار داشتند*عبور از قزوین به رشت بدون اجازه بیگانگان ممکن نمیشد*اوارگان گیلانی
در تهران و قزوین با حال رقت بار سرگردان بودند*در مازندران جمعیت (
اتحاد ملی طبرستان) دم از خودمختاری
میزد*راه های کشوربکلی نا امن بود و سارقین مسلح تمام کاروانهای تجاری را غارت می کردند و ژاندارمری
قدرت مقابله با غارتگران را نداشت*از همه بدتر دولت قدرت به پرداخت حقوق کارکنانش نبودوماهها مستخدمین
دولت حقوق دریافت نکرده بودند مملکت در حال انفجار بود*سیاست خارجی ایران به قرارداد (
1919)وابسته بود
این قرارداد ننگین به وضوح ایران رو زیر سلطه و مسعتمره کامل انگلیس میبرد چه ارگانهای دولتی چه نظامی
واین امتیازات راهم کماکان دردست داشتند حقوق برونمرزی*دادگاههای کنسولی*نگهبان سوار*حق تیول
درقلهک* تلگرافخانه*امتیاز انتشار تمبر و اسکناس قرنطینه انگلیسی*حق پایگاه دریایی در خلیج پارس
*نمایندگی سیاسی در بوشهر و شرکت نفت در خوزستان و ... به همین جهت هیچ دولت مردی جرات و توان ان
را نداشت که قبول زمامداری کند و این زنجیر استعماری را که
بدست وپای ملت ایران محکم شده بودپاره نماید*مالیات وصول نمیشد*فقرو گرسنگی بصورت وحشتناکی گسترش
یافته بود*حکومت مرکزی چنان ضعیف و ناتوان بودکه اگرقوای انگلیس در شمال ایران پایگاه نداشت بلشویکها
میتوانستند به اسانی به تهران حمله کنند و دولت حتا قدرت دفاع ازپایتخت را نداشت*توده مردم ملجا وپناهی نمی
شناختند وازدولت جز اسمی بیرسم چیزی برجای نمانده بود وخطر اضمحلال و تقسیم ایران بین شوروی وانگلیس
کاملا بچشم میخورد و در این اوضاع و احوال احمد شاه تنها بفکر فرار از ایران و اقامت در اروپا بود*پایه های
فروریزی سلطنت قاجارها خیلی پیش از پادشاهی احمد شاه بنا شده بود و هریک از سلاطین قاجار خود تیشه به
ریشه مقام و موقعیت خویش زده بودند ولی مردم صبوروقانع وارامش خواه ایرانی همچنان انهاروتحمل میکردند
تا هنگامیکه به اصطلاح کارد به استخوان رسید ودیگرجای درنگ و شکیبایی نبود زیرا تنها فقرو گرسنگی مردم
ایران را زجر نمیداد بلکه انچه برای ایرانیها اهمیت حیاتی پیدا کرده بود انکه ستونهای استقلال و حاکمیت ایران
در حال فرو ریختن بود و برای نخستین بار در دوران پس از عثمانی کشورهای انگلستان و شوروی بقصد تقسیم
ایران مملکت رااشغال کرده و خواستاران بودندکه همه منابع ثروت ایران را بین خود تقسیم نمایند*تمام مورخین
بالاتفاق بر این باورند که در اخرین روزها در ایران هیچ نقطه ارامی وجود نداشت وایران داشت منفجر میشدو...
میرزا کوچک خان گیلان و مازندران را در اختیار گرفته و خود را(
رئیس جمهور شوروی) ایران میدانست وعملا
لاهیجان مرکزحکومت شوروی ایران شده بود*اقبال السلطنه ماکوئی درماکو به تاخت وتاز پرداخته و خودرا فعال
مایشا میشناخت*اسماعیل اقا سمیتقو در غرب اذربایجان به چپاول و غارت و کشتار بیرحمانه مردم پرداخته بود
و بارها به دسته های ژاندارم و یا پاسبانان حافظ شهرها حمله برده و برای هراس مردم سر انها را میبرید و به
درختهای شهر اویزان میکرد*ایلات شکاک کردستان و ایلات لرستان دست به یاغیگری زده بودند مردم کردستان
و لرستان حتا یک شب خواب راحت نداشتند*ترکمن ها در گرگان و ایلات هزاره و زعفرانلو در نوار مرزی شمال
خراسان و سیستان همه دستگاههای دولتی را از بین برده بودند و خود همه چیز را تحت کنترل داشتند*
استانهای پارس*کرمان*بلوچستان*مکران دراختیار پلیس جنوب(
انگلستان)بود و ماموران دولتی مطلقاحق ورود
به ان نواحی را نداشتند و دوست محمد خان بلوچ خود را با دستیاری ماموران انگلیسی فرمانفرمای سیستان و
بلوچستان میدانست*بختیاریها در اصفهان*قشقایی ها در پارس*شیخ خزئل در خوزستان با دستیاری ماموران
انگلیسی(
ملک الطوائفی)براه انداخته بودند ومطلقا اعتنایی به حکومت مرکزی نداشنتد*ایلات ممسنی*دره شوری
دشتی*بویراحمدی در نقاط مرکزی مملکت ماموران دولتی را قلع و قمع کرده و به غارت مردم پرداخته و ضمن
چپاول محصولات ودام(
زنان و دختران)را نیمه شب ازخانه هایشان میربودند*کلنل محمدتقی خان پسیان در استان
خراسان داعیه ریاست جمهوری داشت*سرگرد لاهوتی افسرژاندارمری سراز اطاعت باز زده و خود را مختار و
مجاز میشناخت تا هر طور میخواهد با مردم رفتار نماید*ارتش روسیه شوروی سراسراذربایجان را تا نزدیکیهای
قزوین وپل منجیل زیرفرمان خود نگهداشته بود و شورشیانی که به پشتیبانی ارتش شوروی شهرهای شمال رادر
اختیار داشتند و هرلحظه پایتخت را تهدید میکردند*ارتش انگلستان نواحی خراسان را تحت تسلط خود نگه داشته
وازتهران تامنجیل هم زیرفرمان نظامیان انگلیسی قرارداشت که درنظرداشتندبریگاد قزاق یعنی تنها لشگرایرانی
را هم زیرفرمان خود بگیرند*به مامورین ایرانی قدغن شده بود به اهالی قلهک در ده کیلومتری پایتخت که تحت
حمایت انگلیس بودند کاری نداشته باشند و انان از خدمت سربازی معاف بودند و مالیات سرانه خود را به وزیر
مختار انگلیس میپرداختند و او برای انها کدخدایی میکرد کسی جزایرانیان و انگلیسیها حق داشتن ملک درقلهک
نداشت خارجیهاقبل ازافراشتن پرچمشان بایداز سفارت انگلیس اجازه میگرفت*روسها حقوق مشابهی در زرگنده
برای خود فرض کرده بودند راه باغ امین الدوله از زرگنده میگذشت چون روسها از او ناراضی بودند تا وقتی او
صدراعظم بود راسما ازعبور کالسکه اوجلوگیری میکردند در نتیجه صدراعظم ایران در بیست کیلومتری پایتخت
نمیتوانست بدون اجازه روسها به خانه اش برود*و در این همه گرفتاریها برمیگردد به نبودن یک مرد توانا که قد
علم کندنه معلم میخواست ونه طبیب بلکه جراحی جسور لازم بودتا با دریدن و دوختن و بیرون کشیدن خون فاسد
از بدن مریض و درحال احتضارمجدا به ایران زندگی بخشد*تاریخ نشون داده که هرگاه ایران دچار بلیه ای بزرگ
شده ومیرفت تا شیرازه ان از هم بپاشد یک ایران دوست واقع گرای شجاع از بین مردم سربلند کرده و توانسته
باشجاعت واندیشه ای توانامردم وطن را بدنبال خودبکشد و وطن را از مهلکه نجات بخشد*صبح روز(17فوریه)
(
28بهمن1299)از ایران بوسیله طیاره ژنرال ایرونساید عازم بغداد شد یعنی بریگاد قزاق بفرماندهی رضاخان
از قید فرمانبری افسران انگلیسی ازاد گردید.ظهر همانروز با ترتیباتی که از قبل داده شده بود بسوی تهران به
حرکت افتاد و توانست با ترفندهایی ایران را از این منجلاب که تا گردن فرو رفته بود نجات دهد درود بر روان
پاکش و هزاران درود به این شیرمرد ایرانی
           *** ( نگارنده شیرزاد صفری )