سی و پنجمین سالروز درگذشت محمد رضا شاه پهلوی


پنجم امرداد ماه (۲۷ ژوئیه) سی و پنج سال از درگذشت محمد رضا شاه پهلوی آخرین پادشاه ایران می گذرد.محمد رضا شاه پهلوی را می بایست بدون شک یکی از تاثیرگذار ترین چهره های تارخ معاصر ایران دانست. با اینکه بیش از یک ربع قرن از درگذشت او  میگذرد اما نام او در بحث های سیاسی و اجتماعی روز کماکان بیش از بسیاری از شخصیت های زنده  جهان شنیده می شود.



هر ساله در کشورهای مختلف جهان، و از جمله سوئد، مراسم و برنامه های ویژه ای در سالروز درگذشته آخرین پادشاه

ایران بر پا می شود.

محمدرضا شاه از تاریخ ۱۷ سپتامبر ۱۹۴۱ که در مجلس شورای ملی سوگند پادشاهی یاد کرد, و تا روز ۱۶ ژانویه ۱۹۷۹ 

که با چشمانی پر از اشک ایران را برای همیشه ترک نمود, و تا روز اول آوریل ۱۹۷۹ که حکومت ایران از "مشروطه 

پادشاهی" به "جمهوری اسلامی" تغییر داده شد, بمدت ۳۸ سال پادشاه ایران بود.

نخستين توقف محمدرضا شاه  پهلوی در دوران تبعيد ۱،۵ ساله اش مصر بود. سفر های پی در پی و کوتاه مدت شاه و 



خانواده اش به مراکش، باهاماس، مکزيک، ايالات متحده و پاناما

با مرگ او در قاهره پايان يافت.

محمدرضا شاه در حالی چشم از جهان فرو بست که در روزهای

آخر زندگی و دربدری, هیچ کشوری بنا به مقتضیات سیاسی و 

اقتصادی وقت پذیرای او نبود. اکثریت اطرافیان او نیز دورش را

خالی کرده و خودشان نیز دربدر به گوشه و کنار جهان گریخته 

بودند.

انور سادات رئیس جمهور فقید مصر تنها رئیس کشوری بود که

جوانمردانه و با آغوش باز و بدون توجه به مقتضیات سیاسی و 

اقتصادی پذیرای یک دوست شد و در پذیرایی از شاه و خانواده

اش از هیچ کوششی فروگذار نکرد. 

شاه از مدتی پيش از انقلاب گرفتار بيماری سرطان غدد لنفاوی بود.

قوای او بر اثر شدت يافتن اين بيماری به شدت تحليل يافته بود. از او در زمان مرگ جز پوست و استخوانی باقی نمانده بود.

محمدرضا شاه در ساعت ۵ صبح روز یکشنبه ۲۷ ژوئیه ۱۹۸۰ (۵ امرداد) در بیمارستان "معادی" قاهره, جان به جان آفرین 

تسلیم کرد و پیکرش در دو روز بعد در ۲۹ ژوئیه ۱۹۸۰ (۷ امرداد) در مسجد "الرفاعی" قاهره به خاک سپرده شد تا بنا بر 

وصیتش روزی در گورستان افسران و درجه دارن جانبخته ارتش شاهنشاهی در کشورش به خاک سپرده شود.

بسیاری از مخالفان محمدرضا شاه را بواسطه اعتقاداتش

به مبانی اسلامی مورد شماتت قرار می دهند اما این

حقیقت را فراموش می کنند که محمدرضا شاه با وجود

اعتقاداتش به مبانی اسلامی که مرتبا به آن تاکید می کرد

هرگز کسی را مجبور به پیروی از کیش و آئین خاصی

نکرد و دوران زمامداری وی از نقطه نظر آزادی ادیان

بدون تردید از برجسته ترین و آزادترین در طول 

تاریخ معاصر ایران بشمار می رود.

مجازاتی سخت برای نادیده گرفتن اراده مردم

محمدرضا شاه تصور می کرد مردمی که از لحاظ

اقتصادی در رفاه باشند نیاز دیگری ندارند. اما انقلاب

ایران در حالی صورت گرفت که وضعیت مردم ایران

مورد حسد مردم کشورهای منطقه قرار داشت و  ایرانیان

در مقایسه با تقریبا همه کشورهای خاورمیانه مرفه ترین

بودند,  نام ایران از حیثیتی ویژه در سطح بین المللی

برخوردار بود, زنان ایران به حقوقی  غیر قابل تصور 

برای دیگر زنان منطقه دست یافته بودند, پول ملی ایران در بانکهای معتبر جهان و در کنار معتبرترین ارزهای جهان خرید و 

فروش می شد, اتباع ایران برای مسافرت به اکثر کشورهای جهان نیازی به روادید نداشتند, دربهای معتبرترین دانشگاه های جهان 

در برابر دانشجویان ایرانی که  با بورسیه های دولتی عازم خارج می شدند باز بود و دانشگاه ها و مراکز علمی ایران می رفت 

که در سطوح بین المللی بدرخشد.

محمدرضا شاه رویاهای بلند پروازانه ای را برای ایران در سر داشت و با کمک بخشی از نیروهای جوان,  تحصیل کرده و 

تکنوکرات آن روز که تشنه خدمت به وطن خود بودند به نتایج در خور ستایشی نیز دست یافت که آثار آن تا به امروز نیز باقی 

است. اما محمدرضا شاه که تحصیل کرده سیستم دمکراتیکی مانند سوئیس نیز بود با این وجود در نیافت که تضمین بقای سیستمی 

که اساس و بنیان آن بر پایه آرای ملت نباشد غیر ممکن است و سقوط آن نیز غیر قابل اجتناب.

شاپور بختیار, امیر کبیری دیگر با سرنوشتی مشابه 

از معدود استثنائات  آشفته بازار انقلاب شاپور بختیار بود که با هشیاری  ویژه خود خطر غلطیدن ایران به دامان فاجعه ای 

بزرگ را دریافت و با وجود عمری مخالفت و مبارزه با حکومت محمدرضا شاه,  و در میان مخالفتهای دوستان خود در جبهه 

ملی آن زمان که بصورتی ابلهانه هرگز متوجه ابعاد فاجعه نشدند و او را از جبهه ملی ترد کردند, نخست وزیری شاه را پذیرفت. 

 اما دیگر دیر شده بود و صدای شاپور بختیار در اوج هیاهوی انقلابی که شاید کسی جز روح الله خمینی سرانجام  آن را نمی 

دانست گم شد.

بسیاری معتقدند که اگر شاپور بختیار پس از هویدا نخست وزیر ایران می شد ایران هرگز به دره فجایعی که به آن پرت شد در 

نمی غلطید. اما محمدرضا شاه در اوج قدرت خود حاضر به پذیرش یک نخست وزیر مستقل و برخواسته از رای  واقعی ملت 

نبود,  و زمانی به فکر چاره افتاد که دیگر دیر شده بود.

نگرشی متفاوت به او سی و پنج سال پس از درگذشتش

محمدرضا شاه بواسطه اشتباهات خود مورد مجازاتی سخت از سوی ملتش قرار گرفت. اینکه آیا او سزاوار چنان مجازات 

سختی از سوی ایرانیان بوده است یا خیر قابل بحث است. اما واقعیتی انکار ناپذیر است که اگرچه به هنگام خروج محمدرضا 

شاه از ایران فریادهای "مرگ بر شاه" در سراسر ایران طنین انداز بود و مجسمه های او توسط مردم در خیابانها سرنگون 

میشد, 

اما امروز پس از گذشت بیش از یکربع قرن از درگذشتش, بدون شک عقیده اکثریت ایرانیان نسبت به وی کاملا متفاوت با روزی 

است که با چشمهای پر از اشک ایران را برای همیشه ترک کرد.

مورخین و منتقدین بی طرف از محمد رضا شاه پهلوی بعنوان رهبری یاد می کنند که اگرچه به مردم و کشورش عشق می ورزید 

اما مرتکب اشتباهاتی خطیر شد. خطیرترین اشتباه محمدرضا شاه که در نهایت و به جبر تاریخ موجب سقوط او نیز شد نادیده 

گرفتن اراده مردم در اداره امور جامعه بود. او  طیف بزرگی از  رجال خوش نام و پر مایه  ایران را از خود راند و مایوس کرد 

و به هشدارهای خوش نام ترین سیاستمداران ایران مدار آن روز ایران وقعی ننهاد.

بسیاری از تکنوکرات هایی که با هدف سازندگی ایران در هر حال حاضر به پذیرش سمت های کلیدی  کشور شدند زمانی که 

محمد رضا شاه جهت حفظ حکومتش به کمک احتیاج داشت دور وی را خالی کرده و تنها به فکر نجات خود بودند.

دیگر ایران دوستان و ملیون نیز که در اعتراض به روش حکومت محمدرضا شاه در طی سالها بتدریج از اطراف وی پراکنده 

شده بودند بجز تعداد اندکی در روزهای نیاز از کمک به وی خودداری ورزیدند و او در روزها واپسین عمر کاملا تنها بود.

گفته می شود که محمدرضا شاه در اوج انقلاب و در یک محفل خصوصی در پاسخ به این پرسش یک سیاستمدار خارجی که چرا 

طرفدارانش در ایران بماننند طرفداران ژنرال دوگل که در حمایت از او در شانزلیزه پاریس دست به تظاهرات زدند از وی در 

تهران  حمایت بعمل نمی آورند گفته  بود که طرفداران من هم اکنون در همان شانزلیزه هستند!

کارنامه های روشن در مقابل ملت پس از ۳۵ سال

حقیقتی که امروز پس از گذشت ۳۵ سال از درگذشت محمد رضا شاه پهلوی و روشن شدن چهره واقعی بسیاری از مخالفانش 

عریان تر از هر زمان دیگری خودنمایی می کند برتری همه جانبه محمد رضا شاه و حکومتش, با همه کاستی هایی که داشت و 

اشتباهاتی که مرتکب شد, بر افراد, احزاب و گروه هایی است که در بهمن ۱۳۵۷ بر علیه او متحد شدند و چنان سیه روزی 

اندوهباری ببار آوردند که در تصور نیز نمی گنجید.

۳۵ سال پس از درگذشت محمد رضا شاه پهلوی همه افراد, احزاب و گروه های مخالف او امتحان خود را  پس داده اند و ماهیت 

واقعی همه در آینه تاریخ عریان تر از همیشه نمایان است.

گذشت زمان ثابت کرد که حکومت محمد رضا شاه و تکنوکراتهای وطن پرست همراه او در مقایسه با همه مخالفان آن روز، و 

حتی امروزش، از بیشترین قابلیت اصلاح پذیری جهت گذار به دمکراسی برخوردار بودند. اما تشخیص این نکته ظریف تاریخی 

در آشفته بازار انقلاب نیازمند نگرشی ژرف بود که تنها تعداد انگشتت شماری از برجسته ترین چهره های ملی ایران از قبیل 

دکتر شاپور بختیار و دکتر صدیقی توانایی آن را داشتند, اما در این ژرف نگری تنها بودند.

به نظر بسياری از تحليلگران انقلاب ايران اگر مردم ایران در بهمن ۵۷ تجربه امروز خود را درکوله بار مبارزات آزادیخواهانه 

خود می داشتند محمد رضا شاه و حکومتش را, با وجود همه کاستی ها و اشتباهاتش, بر همه مخالفان آن روز ترجیح می دادند. 

کما اینکه بسیاری از مردم ایران ۳۵ سال بعد محمد رضا شاه و حکومتش را بر گزینه های سیاسی موجود امروز ایران نیز 

ترجیح می دهند و  نسل امروز با دیدن میراث فرهنگی-هنری غنی باقی مانده از دوران محمد رضا شاه، پدران و مادرانشان را 

بواسطه اشتباه خطیری که در سال ۵۷ مرتکب شدند و افرادی که نطفه انقلابشان با خون و جنایت و اعدام بسته شد را به 

حکومتی که بیشترین قابلیت گذار به دمکراسی  را دارا بود ترجیح دادند مورد شماتت قرار می دهند.

محمد رضا شاه در وصیتنامه سیاسی اش که از زبان وی به ثبت رسیده  و آخرین مکتوب رسمی وی بشمار می رود ایچنین دار 

فانی را وداع گفته است:

"....من در این دقایق واپسین, شیرینی خاطرات افق ایران عزیز را که به آن عشق میورزم, در مقابل تلخی زهرآگین مرضی 

جانسوز قرار داده ام. خاطره شالیزارهای کرانه های دریای خزر و مرغزارهای دیلم, خاطره قله های پر برف سبلان و سهند 

آذربایجان, خاطره کوهستانهای سبز و خرم زاگرس کردستان و هامون های عریان بلوچستان, خاطره اروند روز خوزستان و 

هیرمند سیستان, خاطره دشت ارژن فارس, خاطره حاشیه های کویر سوزان خراسان و کرمان, خاطره شهرکها و دهستانهای 

ساحلی خلیج فارس, خاطره کوچ عشایر دلیر و فداکار, و بطور کلی با اندیشه همه گوشه و کنار آن سرزمین مقدس و مردم 

پرتلاش و پرتوان آن, چشم از جهان فروبستم..." 

محمد رضا شاه  سی و پنج سال پس از درگذشتش از چنان محبوبیتی در نزد مردمش برخوردار شد که در آخرین روزهای حیاتش 

برای هیچ فردی, حتی خود او,  قابل تصور نیز نبود. مردی که «خدا بیامرز» بخشی جدانشدنی از نام او در نزد ملتی شد که با 

خروج او از کشور همه چیزش بر باد رفت.

محمدرضا شاه پهلوی، وطن پرستی با اشتباهاتی خطیر

محمدرضا شاه پهلوی در روز ۲۶ اکتبر ۱۹۱۹ (چهارم آبان ۱۲۹۸) همزمان با خواهر دوقلوی خود اشرف در تهران چشم به 

جهان گشود.

روز ۲۲ آذر ۱۳۰۴ مجلس مؤسسان احمد شاه، آخرين پادشاه قاجار را از مقام سلطنت خلع کرد، و سلطنت دائمی ايران را به 

رضا خان پهلوی و اعقاب او واگذار کرد. دو روز بعد "رضا شاه پهلوی" رسما به تخت سلطنت نشست.

  ۸بهمن ۱۳۰۴ فرمان ولايت عهدی محمد رضا پهلوی، که بزرگترين فرزند ذکور رضا شاه بود، صادر شد.

۱۵ شهريور ۱۳۱۰ محمد رضا پهلوی برای تحصيل عازم کشور سويس شد. او در مدرسه شبانه روزی «لا روزه» در کنار 

معلومات عمومی، زبانهای انگليسی و فرانسه آموخت. او چند سال بعد در ۲۱ ارديبهشت ۱۳۱۵ به تهران برگشت و برای کسب 

آموزش نظامی وارد دانشکده افسری شد.

در اسفند ۱۳۱۷ وليعهد ايران با فوزيه خواهر ملک فاروق، پادشاه مصر ازدواج کرد. به ميمنت اين وصلت، که دربارهای دو 

کشور باستانی را به هم پيوند می داد، در تهران و قاهره جشن های پرشکوهی برگزار شد، اما اين عروسی فرجام خوشی نداشت. 

فوزيه دختری به نام شهناز به دنيا آورد، اما نتوانست برای محمد رضا پهلوی که اينک بر تخت شاهی نشسته بود، پسری بياورد 

که جانشين او باشد. پيوند زناشويی به سردی کشيد و سرانجام به طلاق انجاميد.

ملکه فوزيه در حوالی سال ۱۳۲۳ برای هميشه ايران و دربار آن را ترک کرد. در اين روزگار دربار ايران دستخوش اضطراب 

و نابسامانی بود.

رضا شاه، با وجودی که ادعا می شد با پشتيبانی بريتانيا به قدرت رسيده است، در دولت گردانی راهی مستقل در پيش گرفت و به 

منافع و خواسته های بيگانگان وقعی ننهاد. او برای مقابله با قدرتهای بزرگ در آخرين سالهای حکومت خود در راه نزديکی و 

همکاری با آلمان گام برداشت. همين دستاويزی شد برای حمله نيروهای متفقين به ايران در سوم شهريور۱۳۲۰.

دولت های روس و انگليس که از عملکرد رضا شاه سخت ناراضی بودند، بر استعفای او اصرار ورزيدند. رضا شاه در ۲۵ 

شهريور ۱۳۲۰ به نفع پسرش محمد رضا از سلطنت کناره گيری کرد. او نخست به جزيره موريس اعزام شد و در ۴ مرداد 

۱۳۲۳ در ژوهانسبورگ درگذشت.

با وجود خدمات مهم و پر ارزشی که رضا شاه در رابه پیرفت ایران به انجام رساند اما شيوه های تحکم آميز و آمرانه حاکميت 

رضا شاه غالبا اصلاحات و خدمات تجددطلبانه او را در سايه قرار داده بود.

شاه جوان ايران

۲۶  شهريور ۱۳۲۰ جلسه فوق العاده مجلس شورای ملی جهت اجرای سوگند شاه جديد تشکيل يافت. شاه جوان در نخستين 

سخنرانی تاريخی خود تعهد نمود که به ارکان مشروطه احترام بگذارد و به قانون اساسی پای بند باشد.

۱۶ آذر ۱۳۲۲ سران سه کشور آمريکا و انگلستان و روسيه برای تشکيل کنفرانس تهران به ايران آمدند. رفتار نه چندان 

محترمانه آنها با محمد رضا شاه تأثير بدی بر او گذاشت و او را به کسب قدرت بيشتر در سالهای بعد برانگيخت.

پس از پايان جنگ، نيروهای متفقين به تدريج خاک ايران را ترک کردند. در جامعه ناآرام و پرتلاطم پس از جنگ، دربار پهلوی 

در جهت اعاده حيثيت و تجديد قوا تلاش می کرد.

اشتباهات تاریخی خطیر

محمد رضا شاه از اقتدار و نفوذ پدرش بی بهره بود، اما باز هم به پشتوانه جايگاه و نفوذ ريشه دار نهاد سلطنت می توانست نقش 

مهمی در عرصه سياسی ايفا کند، او اين نيرو را در جهت سست کردن بنيادهای مشروطه به کار گرفت.

روز ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ شخصی به نام ناصر فخرآرايی در دانشگاه تهران به شاه تيراندازی کرد. ضارب کارت خبرنگاری 

روزنامه "پرچم اسلام" را در جيب داشت، اما بعدا  شد که به تحريک حزب وابسته توده دست به اين اقدام زده است.

اين رويداد به شاه بهانه و فرصت داد که تا حد ممکن به ترتيبات موجود پارلمانی ضربه بزند و در واقع یکی از بزرگترین 

اشتباهات دوران زمامداری اش را مرتکب شود. به اشاره او در پی انتخاباتی فرمایشی  در ارديبهشت ۱۳۲۸ مجلس مؤسسان 

تشکيل شد، که به شاه اختيارات تازه ای داد, از جمله حق انحلال مجلس شورای ملی و سنا.

شاه در مهرماه ۱۳۲۹ با ثريا اسفندياری ازدواج کرد. اما اين ازدواج نيز بيش از ۵ سال نپاييد، زيرا ملکه ثريا نتوانست برای 

تخت و تاج ايران وليعهدی بدنیا بياورد.

شاه در هر فرصتی نشان می داد که به اختيارات قانونی خود قانع نيست، و از آن باکی ندارد که برای گسترش اقتدار خود 

بنيادهای مشروطيت و نهادهای پارلمانی را سست کند.

شاه به ويژه با دولتمردان و سياستمدارانی که با دادن شعار "شاه بايد سلطنت کند نه حکومت" جاه طلبی او را به چالش می 

گرفتند، سر ناسازگاری داشت. هنگاميکه در ۷ ارديبهشت ۱۳۳۰ دکتر محمد مصدق برای پاسخ به خواسته های ملی رياست 

دولت را به دست گرفت، آشکار بود که شاه در برابر آزمونی خطير قرار گرفته است.

شاه بر سر دوراهی

شاه در برابر جنبش ضد استعماری از سياستی محتاطانه پيروی می کرد و از مخالفت آشکار با جنبش ملی پرهيز داشت. روز ۹ 

اسفند ۱۳۳۱ صف آرايی دولت ملی در برابر بيگانگان و ياوران داخلی آنها به مرحله ای حساس رسيد.

شاه به تشويق مصدق تصميم به ترک ايران گرفته بود. اما نيروهای محافظه کار، شامل روحانيون و بازاريان و نظاميان وابسته 

به دربار، شاه را از سفر به خارج منصرف کردند.

در مراحل حساس توطئه چينی برای تدارک کودتای نظامی عليه دولت مصدق، شاه هم با مأموران بيگانه و هم با افسران هوادار 

کودتا تماس داشت، اما تمام سعی خود را به کار می برد که اين تماسها مخفی بماند.

توطئه ۹ اسفند

در روز ۹ اسفند ماه ۱۳۳۱ دربار با کمک عده‌ای از روحانیون، افسران اخراجی و مزد بگیران علیه محمد مصدق توطئه ای را 

سازماندهی نمود. در این روز دکتر مصدق به درخواست شاه برای خداحافظی دربار رفته بود. در این زمان تظاهراتی از طرف 

هواداران شاه بر ضد مصدق شکل گرفت که توطئه‌ای هدایت شده برای از میان بردن او بود.

شاه بظاهر به دکتر مصدق اطلاع داده بود که عازم مسافرت خارج از کشور است و تنها او از این موضوع اطلاع دارد و لازم 

است که برای خداحافظی نخست وزیر و وزراء به حضور شاه آمده تا صحبت نمایند. در هنگام مذاکرات دکتر مصدق با شاه سفیر 

امریکا هندرسن چندین بار از دکتر مصدق (از طریق پیغام تلفنی) می‌خواهد که از کاخ خارج شده و به منزلش برگردد تا با او 

مذاکراتی را انجام دهد که این امر رخ نمی‌دهد. 

طرفداران شاه به هدایت آیت الله بهبهانی، شعبان جعفری (معروف به شعبان بی مخ) و تعدادی از افسران اخراجی ارتش و اجامر 

در جلوی کاخ حضور پیدا کرده و پس از اینکه دکتر مصدق بجای درب اصلی از درب دیگری خارج می‌شد به هدایت شاپور 

حمید رضا به خانه وی حمله نمودند. دکتر مصدق از خانه خود به منزل پسرش دکتر غلامحسین مصدق و از انجا به ستاد ارتش 

رفت و اقدامات لازم برای مقابله با این شورش را انجام داد.

این عمل شاه باعث قطع ارتباط مصدق با دربار شد به گونه‌ای که دیگر شاه و مصدق هرگز یکدیگر را ندیدند.

پس از توطئه نهم اسفند، که به ناکامی کشيد و برخی از عوامل اصلی آن دستگير شدند، شاه آشکارا به جبهه مخالفان مصدق 

پيوست و در رأس آن قرار گرفت.

۲۲ مرداد ۱۳۳۲ شاه فرمان عزل مصدق و انتصاب سرلشگر فضل الله زاهدی را صادر کرد، اما باز اصرار داشت که اين اقدام 

از پرده بيرون نيفتد. او برای برکنار ماندن از برخوردهايی که در اين مرحله اجتناب ناپذير می نمود، به همراه ثريا ظاهرا برای 

استراحت به رامسر رفت.

شاه در کنار کودتاگران

در روز ۲۵ مرداد کودتايی که از مدتها پيش انتظار آن می رفت، سرانجام به وقوع پيوست، اما با هشياری دولت مصدق به 

شکست انجاميد. شاه از ايران گريخت و به بغداد رفت. او روز بعد عازم رم شد.

در شرايطی که برای بسياری از مردم ايران نظام سلطنت به پايان رسيده بود و چپ گرايان شعار برپايی "جمهوری دمکراتيک" 

می دادند، کودتای ۲۸ مرداد در گرفت و در برابر بهت و حيرت همگان به موفقیت رسيد.

شاه که خبر پيروزی "قيام ملی" را در رم شنيده بود، روز ۳۱ مرداد به تهران برگشت و مورد استقبال کودتاگران قرار گرفت.

بسياری عقيده دارند که محمد رضا شاه تنها پس از پيروزی کودتای ۲۸ مرداد بود که در سيمايی تازه ظاهر شد و آشکارا به سوی 

برپايی نظامی خودکامه و اقتدارگرا پيش رفت.

دولت برآمده از کودتا تمام "قيد و بندهای دموکراتيک" را کنار گذاشت، پيگرد و سرکوب مخالفان را در سرلوحه کار خود قرار 

داد. در تمام شهرهای ايران حکومت نظامی برقرار شد.

روز ۱۷ آبان ۱۳۳۲ محاکمه دکتر مصدق شروع شد. مصدق جلسات دادگاه را به ميدانی برای محاکمه استعمار و حاميان داخلی 

آن بدل کرد. او آشکارا گفت که "قيام ملی" چيزی جز توطئه مشترک بيگانگان و عوامل دست آموز آنها نبوده است.

شاه از يک سو به عنوان برجسته ترين نماد کشور ناگزير بود با جنبش ملی برای احقاق حقوق ايران در امر نفت، که تبلور عملی 

استقلال و حق حاکميت ملی بود، همراهی کند. اما از سوی ديگر تجلی اين آرمان می توانست برای مقام و اقتدار او زيانبار باشد. 

شاه نشان داد که آماده است برای حفظ و گسترش سلطه خود، در برابر آرمان ملی بايستد.

پارادوکس تاریخ است که محمد رضا شاه با سرنگونی دکتر مصدق در واقع بدست خود تاج و تختش را در مسیر سقوط قرار داد. 

همه تاریخ نگاران بر این موضوع هم عقیده اند که چنانچه شاه به توصیه های دکتر مصدق مبنی بر احترام به موازین مشروطه 

عمل می کرد سلسله پهلوی به چنان سرنوشت شومی گرفتار نمی شد.

با سقوط مصدق زمينه آشتی با شرکت های نفتی بيگانه فراهم آمد. روز ۱۴ مرداد ۱۳۳۳ دولت زاهدی امتيازنامه ای با 

کنسرسيوم، مرکب از شرکتهای عمده نفتی امضا کرد که در آن شرکت ملی نفت ايران به ظاهر همه کاره بود، اما شرکت های 

خارجی اختيار کامل مديريت، پالايش، توليد و توزيع نفت را در دست داشتند.

کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت دکتر محمد مصدق نقطه پايانی بود بر نظام پارلمانی در ايران.

نادیده گرفتن اراده مردم در اداره امور کشور و تهی ساختن نظام پارلمانی از محتوی

محمد رضا شاه اعتلای حاکميت خود را نه در گسترش پايگاه ملی، بلکه در تقويت نيروهای نظامی و امنيتی می ديد. او با اعتماد 

به زيردستان وفادار، نظام پارلمانی را از محتوی تهی ساخت.

حکومت نظامی تمام ارگانهای امنيتی و اطلاعاتی را در اداره ای يگانه به نام "سازمان اطلاعات و امنيت کشور" (ساواک) 

تمرکز داد و آن را به سرکوب شديد مخالفان سياسی موظف ساخت. سرتيپ تيمور بختيار که فرمانده لشکر دو زرهی بود و به 

عنوان فرماندار نظامی تهران تعيين شده بود در رأس ساواک قرار گرفت.

شاه به گسترش و تقويت ارتش نيز علاقه ای وافر نشان داد. در آبان ۱۳۳۴ پيمان نظامی بغداد (سنتوی بعدی) منعقد شد.

ايران و آمريکا پيمان نظامی دوجانبه منعقد کردند. طی چند سال پايگاه هايی برای ارتش آمريکا به پا شد و هزاران مستشار 

نظامی آمريکايی روانه ايران شدند.

در ۲۹ آذر ۱۳۳۸ شاه با فرح ديبا ازدواج کرد. ۹ آبان ۱۳۳۹ نخستين پسر آنها رضا پهلوی به دنيا آمد که به زودی وليعهد تاج و 

تخت ايران شناخته شد.

موج تازه مقاومت

در سال ۱۳۳۹ نتيجه سياست تقويت ارتش و نیروی نظامی، که بخش اعظم بودجه کشور را می بلعيد، به صورت بحران 

اقتصادی فراگير هويدا شد، که ناخشنودی گسترده مردم را از نابسامانی های اقتصادی و فساد اداری به همراه داشت.

مخالفان و ناراضيان برای نخستين بار جرأت کردند صدای اعتراض خود را بلند کنند. روشنفکران ملی گرا به فعال سازی "جبهه 

ملی" پرداختند.

ناآرامی های دانش آموزی و دانشجويی در تهران بالا گرفت. ۱۲ ارديبهشت ۱۳۴۰ تمام دبيران و آموزگاران در سراسر کشور 

اعتصاب کردند. در تهران پليس به روی تجمع فرهنگيان آتش گشود. در اين برخورد آموزگاری به نام عبدالحسين خانعلی کشته 

شد و چند نفر مجروح شدند.

حاکميت شاه که اعتبار و مشروعيت خود را در داخل از دست داده بود، از خارج نيز زير فشار قرار گرفت. در آمريکا دولت 

دموکرات جان کندی به روی کار آمده و از رژيم های دوست آمريکا انتظار داشت که به سوی اصلاحات گام بردارند.

در ايران دکتر علی امينی به نخست وزيری رسيد و به جامعه قول اصلاحاتی گسترده داد. شاه عقيده داشت که اصلاحات نه از 

بيرون نظام يا با فشار از پايين، بلکه بايد از بالا و توسط خود نظام انجام گيرد. او بر آن بود که اصلاحات بايد در چارچوب 

کنترل شده ای صورت گيرد تا باعث تضعيف نظام نگردد. به نظر او چنين وضعی کشور را با "خطر کمونيسم" روبرو می کرد.

۲۰ ارديبهشت مجلسين، که برای آنها اعتباری نمانده بود، به دستور شاه منحل شدند. ساواک تعقيب مخالفان را شروع کرد. اول 

مرداد ۱۳۴۰ بيشتر رهبران جبهه ملی دستگير و بازداشت شدند.

انقلاب سپيد و اصلاحات ارضی

۶  بهمن ۱۳۴۱ در کشور رفراندومی صورت گرفت برای تصويب اصلاحاتی تحت عنوان "انقلاب شاه و مردم." دولت اعلام 

کرد که ملت ايران به اصول شش گانه "انقلاب سپيد" که بعدها شمار آنها فزونی يافت، با اکثريتی قاطع رأی موافق داده اند.

در رفراندوم به زنان نيز حق رأی داده شده بود. به علاوه حکومت شاه با برخی نوگرايی ها مانند برابر شمردن تلويحی قرآن با 

ديگر کتابهای آسمانی، يا سرپيچی از برخی موازين شرعی در تقسيم زمين ميان دهقانان، ناخشنودی و خشم ملايان را برانگيخته 

بود.

پيشوايان دينی به برنامه اصلاحات شاه حمله بردند و آن را با بنيادهای شريعت اسلام مغاير دانستند. از همه تندتر روح الله خمينی 

بود که رفراندوم را "نامشروع" خواند, آن را تحريم کرد. او مردم را به مقابله با حکومت شاه فرا خواند. بسياری از محافل 

مذهبی و لايه های سنتی جامعه مانند بازار تهران به ندای او پاسخ گفتند.

به دنبال اعلاميه های اعتراض آميز روحانیون و به ويژه سخنرانی های بسيجنده روح الله خمينی، خشم و غضب در ميان لايه 

های مذهبی جامعه بالا گرفت. در شهرهای قم و مشهد، که پايگاه های اصلی روحانيون به شمار می رفتند، مردم ناراضی در 

اعتراض به اقدامات غيرشرعی حکومت به خيابان آمدند.

دوم فروردين ۱۳۴۲ نظاميان به مدرسه فيضيه قم يورش بردند و تجمع روحانيون هوادار  خمينی را با خشونت سرکوب کردند. 

اما دامنه تظاهرات اعتراض آميز گسترده شد و به تهران و شهرهای ديگر کشيد.

در شرايطی که سراسر ايران در آتش نا آرامی می سوخت، حکومت در قم به دستگيری  خمينی اقدام کرد. او چندی بعد در ۱۳ 

آبان ۱۳۴۳ به ترکيه تبعيد شد.

رژيم شاه موفق شد با سرکوب روحانيون افراطی و جلب رضايت روحانيون ميانه رو، دستکم به طور مقطعی به جنبش مذهبی 

پايان دهد، اما قيام متشرعين، به بحران مشروعيت رژيم دامن زد و آن را بيش از پيش ضربه پذير ساخت.

ايران، جزيره ثبات

محمد رضا شاه پهلوی در سال ۱۳۴۵ رسما تاجگذاری کرد. از اين تاريخ او به عنوان "شاهنشاه آريامهر" زمامدار مقتدر ايران 

بود، که تمام ارکان اصلی نظام را زير سلطه داشت.

شاه توانسته بود با نادیده گرفتن نظام مشروطه قدرت خود را گسترش دهد و در داخل کشور اقتدار خود را تثبيت کند.

در سطح جهانی نيز مقام و نفوذ شاه رو به گسترش بود. او همدست مورد اعتماد آمريکا در منطقه به شمار می رفت و در همان 

حال با ابرقدرت مقابل آمريکا يعنی اتحاد شوروی نيز روابطی دوستانه داشت.

در شرايطی که بيشتر کشورهای خاورميانه با ناآرامی ها و بحران های سياسی روبرو بودند، ايران در صلح و آرامش به سر 

می برد، تا آنجا که اين کشور "جزيره ثبات" لقب گرفته بود.
رژيم شاه به تجدد گرايش داشت و به جذب مظاهر تمدن غرب تمايل نشان می داد، اما نسبت به ترتيبات سياسی مدرن بی علاقه 

بود. شالوده های مادی و اقتصادی کشور رو به پيشرفت بود، اما ساختارهای سياسی همچنان بر مدار قرون پيشين می گشت.

بخشی از اين بحران به صورت آشوب های دانشجويی و اقدامات مسلحانه چريکی تظاهر می يافت. اين فعاليت ها به سادگی با 

خشونت سرکوب می شد، اما برای حيثيت بين المللی رژيم به بهای گرانی تمام می شد.

کشوری در آستانه "دروازه تمدن بزرگ"

از اوايل دهه ۱۳۵۰ شاه سياست بلندپروازانه ای در پيش گرفت که به تناقض های داخلی رژيم دامن زد. با راه انداختن جشن های 

دوهزار و پانصد ساله به تبليغ ناسيوناليسم ايرانی پرداخت.

در سال ۱۳۵۲ قيمت نفت در بازارهای جهانی بالا رفت و اين درآمد نفت ايران را چند برابر کرد. درآمد هنگفت نفت به شاه اجازه 

داد به بسياری از بلندپروازی های خود جامه عمل بپوشاند.

شاه با تشکيل حزب رستاخيز گامی ديگر در  دهن کجی به اصول دمکراتیک و نارضایتی بیشتر روشنفکران برداشت و از سوی 

دیگر با تغيير تقويم هجری خورشيدی به تقويم شاهنشاهی، دشمنان بيشتری در میان مذهبیون برای خود تدارک ديد.

 شاه با تکيه به ثروت نفت، ارتش خود را روز به روز مدرن تر و مجهزتر می کرد. رژيم او به "ژاندارم خليج فارس" بدل شده 

بود و می توانست حکام منطقه، مانند حکومت بعثی عراق را به زانو در آورد، اما در پاسخ به خواسته های حاد و مبرم جامعه 

خود ناتوان بود.

آغاز یک پايان

ناسازی بنيادهای مادی نسبتا پيشرفته با ساختارهای سياسی و فرهنگی کهن، جامعه را با بحران روبرو کرده بود. گروه ها و لايه 

های اجتماعی که با تحولات مدرن به عرصه آمده بودند، خواسته ها و نيازهايی داشتند که پاسخ به آنها در چارچوب نظام کهن 

امکان پذير نبود.

رشته ای از تنش های آشکار و پنهان از تمام سطوح جامعه عبور می کرد. ياران آمريکايی شاه به اين واقعيت پی برده بودند که 

حاکميت او، برخلاف ظاهر محکم و پايدارش، به تحولات زمانه پاسخ نگفته و در نتيجه سخت ضربه پذير گشته است.

از اول سال ۱۳۵۶ با روی کار آمدن دولت دموکرات جيمی کارتر، رژيم شاه به اقداماتی در جهت "فضای باز سياسی" تن داد.

نويسندگان و روشنفکران و وکلای دادگستری دهان به اعتراض باز کردند و به يکه تازی های رژيم در عرصه اختناق و سانسور 

حمله بردند و آن را سرمنشأ نابسامانی و ناروايی های فراگير دانستند.

۱۶ مرداد ۱۳۵۶ شاه ناگزير شد نخست وزير گوش به فرمان خود امير عباس هويدا را برکنار کند، و جمشيد آموزگار را به جای 

او بنشاند.


در ۲۵ آبان ۱۳۵۶ شاه برای جلب رضايت

کارتر به آمريکا سفر کرد. اما مخالفانش با

تظاهرات گسترده لطمه ای سنگین به 

حیثیت او وارد آوردند. 

در نيمه سال ۱۳۵۶ آشکار بود که در ايران

جنبش مدنی بزرگی در اعتراض به ديکتاتوری

شاه در حال نيرو گرفتن است. 

دانشگاهيان و نويسندگان و روشنفکران ناراضی به جنبش قوام بخشيده بودند.

غليان باورهای دينی

روز ۱۷ دی ماه در روزنامه اطلاعات مقاله ای به چاپ رسيد که در آن آشکارا به روح الله خمينی توهين شده بود.

دو روز بعد در شهر قم مردم به هدايت روحانيون در اعتراض به مقاله به خيابان رفتند. اين حرکت با واکنش نظاميان روبرو شد.

۲۹ بهمن به مناسبت چهلمين روز قيام قم، راه پيمايی گسترده ای در شهر تبريز برگزار شد، که باز با سرکوب روبرو شد و عده 

ای جان خود را از دست دادند.

در چهلمين روز "قيام خونين تبريز" در۱۰ فروردين در شهرهای تهران و يزد و مشهد و شيراز و برخی شهرهای ديگر، 

تظاهرات اعتراض آميز صورت گرفت، که به نوبت خود به جنبش شدت و حدت بخشيدند.

اعتراضات مردم از سويی روز به روز راديکال تر می شد، و شخص شاه را نشانه می گرفت، و از سوی ديگر صبغه اسلامی 

آن پيوسته پررنگتر می شد. در اين شرايط روح الله خمينی، که در نجف اقامت داشت، با نطق ها و اعلاميه های خود قيام مردم را 

هدايت می کرد.

گرفتار در طوفان حوادث
شاه که از موج گسترده و بی امان اعتراضات، خود را باخته بود، هر روز به شگردی تازه دست می زد، تا مگر از فشار جنبش 

بکاهد، اما هر اقدام عزم مردم را در برانداختن او بيشتر می کرد.

۵  شهريور ۱۳۵۷ جعفر شريف امامی به جای جمشيد آموزگار نخست وزير شد. شاه اميدوار بود که او بتواند به کمک 

روحانيون ميانه رو، بر غليان احساسات دينی مهار بزند.


۱۳  شهريور در روز عيد فطر راه پيمايی بزرگی در اعتراض به رژيم شاه در تهران به راه افتاد، که گفته شد بزرگترين راه 

پيمايی تاريخ ايران بوده است.

۱۶ شهريور راه پيمايی ديگری به سوی ميدان شهياد روانه شد. طی اين راه پيمايی تظاهرکنندگان فرياد "مرگ بر شاه" سر دادند.

روز بعد يعنی ۱۷ شهريور در تهران و يازده شهر ديگر حکومت نظامی اعلام شد. نظاميان بسوی تظاهرکنندگانی که در "ميدان 

ژاله" گرد آمده بودند آتش گشودند، که بر اثر آن تعدادی جان خود را از دست دادند. همين زمينه ای شد برای سوگواری های 

بيشتر و حرکات انقلابی تندتر.

۱۴ مهر روح الله خمينی از نجف به پاريس عزيمت کرد. اينک او می توانست با فراغت و آزادی بيشتری فعاليت کند و پيام خود 

را به گوش پيروان انقلابی خود برساند.

شاه در برابر اعتراضات متناوب، اعتصابات فرساينده و تظاهرات ميليونی که سراسر کشور را به ميدان جنگ بدل کرده بودند، 

سرگشته شده بود و به اقداماتی متناقض و غالبا عبث دست می زد.

در ۱۵ آبان ۵۷ در نطقی تضرع آلود برای کارهای گذشته از مردم ايران پوزش خواست، اما در همان حال دولتی نظامی را به 

رياست ارتشبد غلامرضا زاهدی به روی کار آورد.

نوشداروی پس از مرگ

محمد رضا شاه در هفتم دی ماه ۱۳۵۷ در شرايطی که شيرازه کارها تا حد زيادی از دست رفته بود، به نخست وزيری دکتر 

شاپور بختيار یکی از خوشنام ترین شخصیت های ملی  وقت در ایران رضايت داد. اما به نظر بسياری از تحليلگران انقلاب 

ايران در اين زمان کار از کار گذشته بود.

روز ۲۳ دی ماه شاه که از بيماری سرطان رنج می برد، تصميم به ترک کشور گرفت. او شورای سلطنت تعيين کرد، اما خمينی 

که رهبری بی منازع انقلاب را به دست گرفته بود، شورا را به رسميت نشناخت و اعلام کرد که جنبش تا سرنگونی شاه و برچيده 

شدن نظام پادشاهی ادامه خواهد يافت.

روز ۲۶ دی ماه محمد رضا شاه پهلوی به همراه همسرش شهبانو فرح با چشمان گريان فرودگاه مهرآباد را ترک کردند. سفری که 

بازگشتی نداشت.
روز ۱۲ بهمن رهبر انقلاب روح الله خمينی وارد ايران شد. او در نخستين نطق تاريخی خود در بهشت زهرا اعلام کرد که دولت 

بختيار را قانونی نمی داند، و مردم را از همکاری با آن بازداشت.

روز ۲۲ بهمن بدنبال اعلام بی طرفی از سوی ژنرالهای ارتش  و در راس آنان ارتشبد قره باقی رئیس ستاد بزرگ ارتش ایران 

عملا به کشور بی دفاعی تبدیل شد که هواداران انقلاب با اسلحه سرد و گرم به پادگانها و پايگاه های آن حمله می بردند. و 

اینگونه دولت بختیار بعنوان آخرین سنگر باقی مانده جهت نجات ایران در برابر انقلابیون مسلح و در کنار بی تفاوتی  و خیانت 

سران ارتش فرو ريخت و این به منزله پایان پادشاهی محمد رضا شاه، آغاز موج اعدام های بی پایان  در ایران و غلطیدن این 

کشور به ورطه یکی از سیاهترین دوران تاریخ چند هزار ساله اش شد.

اطلاعات استفاده شده در مطلب: علی امینی نجفی

پیوندهای مربوط

پس از 10 سال تلاش: "نگاهی به شاه"  قابل تهیه در سوئد, اروپا, آسیا و استرالیا

پادشاه ایران در سفر شش روزه خود به استکهلم به کجا رفت و چه کرد

محمد رضا شاه به روایت تصویر 











                                

                            ( نگارنده فرامرز عسگری )