شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران روز گذشته، یک جوان متهم به قتل را به قصاص محکوم کرد. دو متهم جوان دیگر این پرونده نیز به حبس و جزای نقدی محکوم شدند.
مهرماه سال ۹۴ مأموران کلانتری تهرانپارس از مرگ مشکوک پسر ۲۳ سالهای به نام عباس در یکی از بیمارستانهای شهر باخبر و راهی محل شدند.
میلاد، برادر مقتول که در محل حضور داشت به پلیس گفت: “ساعاتی قبل برادرم با مستأجرمان که آرمان نام دارد، درگیر شد.
خواب بودم که صدای آنها را شنیدم. به طبقه پایین رفتم تا آنها را از هم جدا کنم.
دیدم که آرمان و یکی از دوستانش با برادرم درگیر هستند.
لحظاتی که گذشت یکی از آنها برادرم را با چاقو زد. من ندیدم که چه کسی ضربه را وارد کرد. بعد از انتقال جسد به پزشکی قانونی آرمان بازداشت شد”.
او توضیح داد: “روز حادثه دوستم، آرش به خانهام آمده بود و با هم مشغول کشیدن مواد بودیم. مقتول همیشه به خاطر رفت و آمد با دوستانم اعتراض میکرد.
روز حادثه نیز با دیدن آرش اعتراض کرد که با هم درگیر شدیم. وقتی آرش متوجه سر و صدای ما شد جلوی در آمد و با مقتول درگیر شد.
آرش به خاطر کشیدن مواد کنترل نداشت، با چاقو به سینه مقتول ضربه زد که منجر به قتل شد.
بعد از این توضیحات مأموران چند روز بعد آرش ۳۰ ساله را دستگیر کردند.
او در جواب بازجوییها با تأیید توضیحات دوستش آرمان به جرمش اقرار کرد”.
با اقرارهای دو متهم، آرش به اتهام مباشرت در قتل و شرکت در نزاع دستهجمعی و آرمان و میلاد – برادر مقتول – به اتهام مشارکت در نزاع روانه زندان شدند.
پرونده بعد از کامل شدن تحقیقات به شعبههشتم دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
در جلسه رسیدگی به پرونده به ریاست قاضی اصغرزاده و مستشار توکلی اولیایدم درخواست قصاص کردند.
سپس میلاد در جایگاه حاضر شد و گفت: “اتهام را قبول ندارم و در آن نزاع نقشی نداشتم. فقط به خاطر میانجیگری رفته بودم که حادثه اتفاق افتاد”.
در ادامه آرمان در جایگاه ایستاد و گفت: “سال قبل یکواحد آپارتمان از پدر مقتول اجاره کردم و خود مقتول نیز با همسرش در یکی از واحدهای همان ساختمان سکونت داشت.
از آنجایی که مجرد بودم و با دوستانم رفت وآمد زیادی داشتم، مقتول همیشه به من اعتراض میکرد”.
او در خصوص قتل گفت: “روز حادثه آرش مهمان من بود که مقتول جلوی در خانه آمد و گفت در این ساختمان زن و بچه هست و گاهی ناموسمان در خانه تنهاست.
تو نباید با افراد مجرد و ناشناس رفت و آمد داشته باشی. سعی کردم او را قانع کنم، اما صحبتمان به درگیری کشید. در حین درگیری آرش به کمک من آمد.
از آنجاییکه هر دو نفر مواد کشیده بودیم و رفتار عادی نداشتیم، چاقو را از پشت کمرم درآوردم و به سر مقتول زدم. بعد آرش با چاقوی خودش به سینه او زد”.
سپس آرش در جایگاه حاضر شد و گفت: “من برای کمک به آرمان رفتم و نمیخواستم این اتفاق بیفتد. حالا از اولیایدم میخواهم مرا ببخشند”.