گردن زدن یک ایرانی در زمان پهلویها درعربستان ( مکه )



با درود خدمت همه دوستان گرامیم چند وقت پیش در سایتی دیدم که در امد مکه بیش از چندین میلیارد دلار بوده خواستم



در این مورد مطالبی را برای ایرانیان گرامیم به عرض برسونم . مردم من مردم خرد باخته و جاهلی که فکر میکنن اگه به

مکه بروند واقعا خدا رو زیارت کرده اند بنظر من این یک توهین به شعور خودشه چون وقتی قبول کردی که خدا در عربستان

خانه داره نشانه این است که در خانه تو خدا وجود نداره . خوب میخواهم اسراری را برای دوستان ایرانیم به عرض برسونم.

زدن گردن یک ایرانی بی خِرَد در عربستان سعودی.جوان 22 ساله اي از ایران، به نام«ميرزا ابوطالب يزدي»

فرزند «حاج حسين مهر علي یزدی»درسال سال 1322 خورشیدی(دو سال از پادشاهی محمد رضا شاه فقید

 میگذشت)با همسرش،به قصد زیارت «مکه»در ایام حج،از راه خرمشهربه كويت رفته و از آنجا خودش و زنش

را با شتر به سرزمين حجاز و «مكه»ميرساند.درجريان طواف به گِردبتکده تازیان ودرپی گرمای زیاد،به استفراغ مبتلا گرديده و

برحانه «خدا»!! قی میکند. براى احترام به كعبه،بلافاصله «احرامي ِ»خود را (کفن سفیدی که درمراسم آنجا می پوشند)

جلوي دهان گرفت و در نتيجه احرامي او آلوده شد.با همه تلاشی که کرد،نتوانست از كثيف شدن دیوار خانه كعبه شود.

در اين هنگام، گزمه ها وشرطه های عربستان سر رسیدند،و چندنفر ازمسلمانان دو آتیشه و پهن مغز تر ازخودش نیزشهادت

دادندكه ابوطالب به قصد عمد،خانه کعبه را كثيف كرده است وابوطالب بيچاره بازداشت گرديد.او،سپس و بلافاصله در دارالفضای

شرعي محاكمه و بدون حضور وکیل و یا نماینده ای، به «گردن زدن» محكوم شد. حکم او در روز دوازدهم ذي الحجّه تازی،

توسط دژخیم آل سعود که توسط 50 نفر پاسبان، ابوطالب را در حالي كه دستبند به دست هايش زده بودند، اجرا شد.ابوطالب

یزدی را، از مركز پليس خارج،و به جلوي بازار«صفا»و«مروه»آوردند و در ميان جمعيت، مقابل سكوي مجازات قرار دادند.




جلاد رسمي  دولت سعودي،ابوطالب را چهار زانو روي زمين نشاند و بازوان او را بر محوري ثابت بست و سپس به دستش

دستبند زد،جمعيت در ميداني كه نزديك دارالقضاي شرعي بود، جمع شده و منتظر اجراي حكم بودند.فرمان قتل بزبان عربي قرائت

شد.سپس جلاد سربه گوش ابوطالب گذارده،آخرين دقايق زندگي رابه عربي به او يادآور شد،و ابوطالب كه تا آن لحظه که مفهوم

محاكمه را فهميده بود و نه از متن حكم كه به زبان عربي قرائت ميشدچيزي ميفهميد،ساكت و آرم نشسته، نگاه به جمعيت دوخته

بود،كه ناگاه جلاد با نوك شمشیرفشاري به پشت گردن ابوطالب وارد مي سازد.بر اثرآن خون ازگردن او جاري میشود و ابوطالب از

ترس سرش را جلو مي برد و در همين لحظه جلاد با يك ضربه شمشير بزرگي كه در دست داشت، بر گردن او فرود مي آورد.




گردن به وضع فجيعي بريده شده، ولي استخوان حلق ابوطالب مانع از قطع شدن سر مي شود.جلاد، بلافاصله شمشير را براي بار

دوم  بالای سرش به حركت درآمده، و این بار با زدن ضربه مجکم تری،سر وی را از گردن جدا و روي پاي ابوطالب مي اندازد.


 

بنا به گفته همسرش،آخرين كلمه اي كه ابوطالب بر زبان آورده،اين جمله بود: «آخر شما كار خودتان را كرديد»

بلا فاصله دو اتومبيل در محلّ حاضر مي شود و يكي سرِ جدا شده و بدن را به پزشك قانوني منتقل مي نمايد، و

ديگري با ريختن شن در صدد از بين بردن آثار جنايت بر می اید.شیخ علی اصغر که یکی دیگر از باصطلاح حجاج

مغز باخته وازهمراهان ابوطالب بود،مامور تحویل گیری جنازه ابوطالب میشود.پليس سعودي به شيخ علي اصغر

خبر ميدهد كه جنازه براي تحويل حاضر است.وقتي كه به پزشك قانوني ميروند،متوجّه ميشوند كه سر ابوطالب

را معكوس روي بدن گذارده و دوخته اند.به شيخ علي اصغر ميگويند که باید 65 ريال سعودي دستمزد بخيهزدن سر به

بدن را پرداخت كند تاجسد به او تحويل و اجازه حمل داده شود!شيخ علي اصغرعصباني شده،فرياد ميزند:

{پول را بايستي كسي بدهد كه فرمان قطع آن را داده است!}خانواده ابوطالب که منتظر برگشتن حاجی از مکه بودند،

وقتی بدن بی سر ابوطالب را بجای سجاده و تسبیح و عطر دریافت کردند؛ بر سر و روی خود میکوبیدند.

دو خواهر ابوطالب،در فاصله کمی از یکدیگرجان باختند(گویا خودکشی کردند)پس از این فاجعه ضدبشری درسعودی،دولت

ایران روابط دیپلماتیک خودش را با سعودی برای چهار سال قطع کرد.و دیگر هیچ کس حق نداشت به سعودی برود.اما،

 دوباره با فشار آخوندها، و مردم پهن مغز و متعصب و مسلمان ایران،«محمد رضا شاه»با فرستادن یک «شمشیر طلایی»!!

به دربار سعودی،خواهان بازگشت مناسبات سعودی با ایران .هنگامیکه خبرزدن گردن ابوطالب یزدی به«رضا شاه بزرگ»

که در تبعید در«ژوهانسبورگ»نگاه داشته بود رسید،در حالی ایشان از تندرستی و سلامتی زیادی برخوردار نبود با خشم :

{من اگر آنجا بودم، خاک سعودی را توبره می کردم...}و این است سزای بی خردان ابلهی، که به جای ارچ گذاشتن برزرتشت

و پردوسی وکوروش بزرگ وآریو برزن و پاپک خرم دین،سراسیمه بزیارت یک خانه گلی وپرتاب مضحک سنگ به شیطان

فرسنگها می پیمایند،که هم جان بی بهای خود را از دست میدهند،و هَم آبروی خانواده و میهن خود را،به تارج میدهند.

بعد از این جریان منو یاد این شعر انداخت .

 دوسه مثقال خریت زخران چیزی نیست***********آدمی هست که الحق دوسه خروار خراست

می خور که شیخ و زاهد و مفتی و محتسب**********چون نیک بنگری همه تزویر میکنند.         ( حافظ )
                                                    ( خداوند نگهدار ایران باد )

 به امید روزی که ملت عزیزم به خودشون و غیرت خودشون بر گردند و به هویت خویش که همانا کوروش بزرگ

زرتشت و پردوسی و  خاندان پهلوی ایران ساز باشد بر گردند . ( نگارنده شیرزاد صفری )